ببینید! (این تکیه کلام ه.ز. بود، دست راستش رو هم بلند می‌کرد و تا حوالی صورتش می‌آورد بالا، و می‌گفت ببینید! هر وقت این کار رو می‌کرد یعنی می‌خوام حرف خیلی جدی‌ای بزنم، چون حرف مهمل و شوخی زیاد داشت. ولی معمولاً بعد از ببینید حرف جالب و اغلب درستی می‌زد. چون لامصب هم تجربه داشت (بالای ۷۰ سال) و هم کتابخون قهار بود.) من الآن حق دارم، یعنی دست‌کم خودم به خودم حق می‌دم، که ولو شم کف همین زمین و لمینیت خونه رو گاز بزنم، اما نمی‌کنم این کار رو، چرا؟ چون یه چیزی پیدا کردم که فعلاً از همه‌چی تو دنیا بهتره. و اون چیه؟ ناامیدی و در پی اون، بی‌خیالی. شماها قد گاو نمی‌فهمید، اگر می‌فهمیدید صبح تا شب دور تایلر دردن می‌گشتید که گفته: It's only after you've lost everything that you're free to do anything. بله آقا، امید بدترین چیزه. آقام فرانسیس بیکن رو گفتم دیگه؟ می‌گه «امید صبحانۀ خوبیه، اما عصرونۀ بدیه.» باید برم این رو تتو کنم رو سینه‌ام. خلاصه منم دارم به معجزۀ بی‌خیالی پی می‌برم. یعنی خب من هیچ‌وقتِ خدا از این استرسی بدبختا نبودم شکر خدا، ولی همیشه نگران یه سری چیزا بودم. اما الآن نگران همون چیزا هم نیستم دیگه. یه برنامه‌ای دارم، دارم باهاش پیش می‌رم، شد شد، نشد چه بهتر. دیگه چی کار می‌تونم بکنم؟ اگه آزی آزبورن نکرده بود این کارو، الآن می‌کشیدم پایین رو به دوربین که این کار نکرده رو هم کرده باشم. والا. چی کار کنم دیگه؟ قرار شد یه چند روز برم یه سفری که تا اعماق وجودم رو مثل اشک چشم بانو دایان کروگر زلال می‌کنه. قراره برم دوباره تنها جایی روی این کرۀ خاکی که توش احساس رسیدن داشتم. و این احساس رسیدن چیه؟ همونی که سهراب سپهری دنبالش بود. می‌پرسه تو شعرش «کجاست جای رسیدن؟» کاش زنده بود دستش رو می‌گرفتم می‌بردمش اونجا می‌گفتم اینجاست پدرسگ. بیا. نیست دیگه. خدا رحمت کنه همه اسیران خاک رو.




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

David نمونه سوالات بهورزی دیپلم رایگان ← 1398 ← 1399 ← 1400 داروهای گیاه گام به گام آنلاین رهپویان وصال آینه المپیاد آیریسک زیورآلات خاص و شیک pc-an صنعت و بازرگانی ریحانی