شروع امسال هم مثل هر سال، همراه بود با شوق‌وذوق برای خوندن هرچه‌بیشتر چیزهایی که سال‌هاست می‌خوام کامل و دقیق بخونم. نوعی خوندن نه از سر انجام وظیفه، بلکه مفید به حال دل بی‌سامان خودم. و امروز روز اول حافظ‌خوانی و سعدی‌خوانی بود. و وقتی می‌گم مفید به حال دل بی‌سامان خودم منظور چیه؟ ( تصمیم گرفتم که دیوان حافظ و غزلیات سعدی رو کاملاً تصادفی باز کنم.) حافظ: «ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن / یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر.» من کاری به فلانی و کوچه‌ش و نَکْهَتِ بی‌صاحابش ندارم، واقعاً، و تازه‌جوان و چه می‌دونم، خاک در دوست هم نمی‌خوام. منکران هم تاجایی‌که به من مربوطه، می‌تونن برن درشون رو بذارن. ولی مثلاً می‌گه: «قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد.» آخ آخ! این اکسیر مراد طبعاً برای هرکسی یه چیزه. اکسیر مراد من ممکنه برای یکی دیگه، the draught of living death باشه. ولی قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد، لامصب. از ابتدای جهان تا حالا، (و شاید از حالا تا روز نابودی بشر که نزدیکه) کی قشنگ‌تر از این چیزی طلبیده؟


و بگم براتون از چیزی که سعدی در چنته داشت: «عاقبت از ما غُبار ماند، زنهار / تا ز تو بر خاطری غُبار نماند / پار گذشت آنچه دیدی از غم و شادی / بگذرد امسال و همچو پار، نماند / هم بدهد دور روزگار مرادت / ور ندهد دور روزگار نماند / سعدیِ شوریده بی‌قرار چرایی؟ / در پی چیزی که برقرار نماند / .» پار یعنی سال گذشته. دآآه! و ببینید آخه در چه تناظر قشنگی (و تصادف حیرت‌انگیزی) با اون مصرع حافظ، سعدی می‌گه «هم بدهد دور روزگار مرادت / ور ندهد دور روزگار نماند.» یعنی آقا، همۀ ما مرادی و مطلوبی داریم و چشم، دل یا هر اندام ممکن دیگرمون دنبال چیزیه که فکر می‌کنه باید به‌ش برسه. سعدی هم می‌گه خب، دور روزگار، مرادت رو می‌ده. گیرم هم که نداد، دور روزگار می‌گذره و مراد و مطلوب تو، یا عوض می‌شه یا می‌ره به درک یا هرچی.




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Shannon نایاب سیتی انگلیسی آنلاین ( دوره های و آموزش مجازی) Amanda وبلاگ من موبایلینا : دنیای اخبار دیجیتال و موبایل Christopher قهوه گانودرما Jose