داره کمکم یادم میآد چرا هر سال بهار صد سال تنهایی رو میخوندم. که یادم باشه در طول سال، که قلب واقعاً میتونه تبدیل به خاکستر بشه. که آدم میتونه سرپا و از درون بپوسه. که آدمها با مهر انزوا روی پیشونیشون به دنیا میآن و نمیشه عوضش کرد. با صد هزار مردم تنهایی. که قیامکردن علیه یه سری چیزا دلیلی برای خوشبختی و راهی برای یافتن معنا نیست. که مادو همهجا هست و هیچکجا نیست. که چقدر خوبه وقتی آدم میمیره، شب تا صبح گلبرگهای زرد از آسمون بباره و کاتائوره به مادو برگرده و بگه: «برای مراسم خاکسپاری پادشاه اومدم.»
درباره این سایت