دیروز رفتم بازار. همینطور که راه میرفتم و دنبال چیزهای مورد نیازم بودم، مشاهداتم رو توی ذهنم ثبت میکردم تا بیام اینجا بنویسم. مثلاً اینکه ما چقدر باید قدردان سایتهایی مثل آمازون (یا کپی داخلیش دیجیکالا) باشیم که غولهای لجستیکیاند و هر بخشی توشون هدف مشخص خودش رو پیگیری میکنه. میگن بازار تهران قلب تپندۀ اقتصاد ایرانه. اگر اینطور باشه، باید رید تو این اقتصاد. بازار تهران کثیفترین و شلوغترین و زشتترین جاییه که میتونید پیدا کنید. و نمیتونید حتی خوشخوشک راه برید توش، چون پره از گاریهایی که بیمهابا میزنن به شما، یا آدمهایی که با بار زیاد یا پررویی راهتون رو سد میکنن. و خیلی چیزهای دیگه.
ولی عصر که برگشتم خونه، پسرخالهام زنگ زد و یک ساعتی با اون دربارۀ همین چیزها حرف زدم و خب، از تکرار اکثر چیزها خوشم نمیآد. از تکرار چیزهای ادبی چرا. ولی اکثر چیزها همون یک بار گفتن کفایتشون میکنه.
درباره این سایت