بعضی از کتابها رو میدونی یک روز بالأخره باید بخونی، اما هی به تعویق میندازی. هی از رویارویی طفره میری چون فکر میکنی این چه ربطی داره الآن به من و زندگی من؟ اما بهمحضاینکه تو بیربطترین روز، کتاب رو شروع میکنی، دیگه شمر هم نمیتونه جلودارت بشه.
Things Fall Apart، نوشتۀ چینوآ آچهبه، نویسندۀ نیجریهای، برای من یکی از همین کتابهاست. یعنی بود. تا اینکه شروع کردم به خوندنش. و بذار برات بگم، خوانندۀ عزیز، که این رمان قطعاً یکی از بهترین منابع برای شناخت آفریقا و زندگی قبیلهای و جنبلوجادو و مناسک و مراسم و همهچیز اسطورهای و رازآلود آفریقا است (اگر بتونیم بگیم مشت نمونۀ خرواره، که خب میتونیم).
بعد شما تصور کن رمانی که داری میخونی و همینجوری هم کلی داری ازش لذت میبری، میرسه به توصیف مناسک قضاوت توی اون قبیله و کرکوپرت بهمعنای واقعی کلمه از هیبت اون مناسک میریزه. چون یکی از مقلدان یکی از خدایان، با ماسک چوبی روی صورتش (که توصیف خود این ماسک مه)، میپرسه میدونی من کیام؟ من همونیام که تو رو در روزی که زندگی برات از همیشه شیرینتره، سربهنیست میکنم. یاللعجب! غفلت نکنید از خوندن این رمان. و ترجمۀ فارسیش رو هم نخونید لطفاً. یک راست برید سراغ اصل قضیه.
درباره این سایت