بازخوانی حاجی آقا، نوشتۀ صادق هدایت، تجربۀ هولناکی بود. این را بی‌اغراق خدمتتان عرض می‌کنم. من این کتاب را حوالی ۱۸ سالگی خوانده بودم و ذهن ۱۸ساله‌ام خیال می‌کرد قرار است از این حاجی آقاها بگذریم و به خیروخوشی پشت سر بگذاریمشان. چه خوش‌خیال بودم. حالا ذهن ۳۳ساله‌ام متوجه است که دَر، هنوز بر پاشنۀ حاجی ابوتراب‌ها و مکتب ایشان می‌گردد. و منادی‌الحق‌ها بااینکه همه‌جا هستند اما صدایشان به جایی نمی‌رسد و اگر کمی بلندتر شود، خفه‌شان می‌کنند.


***

 پریشب، ازرهگذر غُرهای همیشگی باب بحثی باز شد با رانندۀ تپسی. و رانندۀ تپسی شروع کرد حرف‌زدن دربارۀ ثروت و فواید ثروت و اینکه آدم باید دنبال کارکردن و مال‌اندوزی باشد و این قضیه هیچ منافاتی با دین ندارد. خلاصه بگویم و بعد هم مطلب را درز بگیرم: گفتم آقا، شما توی این کشور هر طرف بروی می‌خوری به پول کثیف. و پول کثیف حق الناس است و تا ابدالآباد حرام است. گفت نه، حرف شما را قبول ندارم. گفتم مهم نیست. فقط به این فکر کن که توی بچه شیعه، یک استکان چای توی یکی از همان دسته‌های حاج حسین هدایتی و امثال او خورده باشی. تا دنیا دنیاست این مالِ کثیفِ حرام ولت نمی‌کند. حالا برو ثروت‌اندوزی کن، حرفی نیست، نوش جان، فقط دیگر تو را به خدا دم از حضرت علی نزن که ثروتمند بود.


***

هدایت را درک می‌کنم که زد خودش را ترکاند. منادی‌الحق در جهان باطل چاره‌ای جز خودکشی ندارد. خودکشی هم نکند کشته می‌شود.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مهندسی صنایع گنجشک ها Sonya صنعت و بازرگاني ريحاني آموزش شینیون مو عروس Nikan Farayandno Andish کتابخوان کرده نقد فیلم و سریال های روز دنیا و بالییوود و هالیوود