دارم Never Let Me Go از کازوئو ایشیگورو رو میخونم. خیلی با طمأنینه و سعی میکنم از جملهجملهاش لذت ببرم. بر کسی پوشیده نیست که ایشیگورو قطعاً محبوبترین نویسندۀ زندۀ منه، در کنار کورمک مککارتی، که رمان خیرهکنندۀ جاده رو نوشته. و خب، بههمیندلیل من خیلی به ایشیگورو و کارهاش فکر میکنم و هربار چیز تازهای یاد میگیرم. بهزعم خودم و برای خودم.
اینبار چی فهمیدم؟ اینکه درسته که Never Let Me Go گسست روایی داره و خاطرهها پراکنده نقل میشن، اما سیر خطی توش پررنگتره، چون ما کتی اچ. رو میبینیم که داره وقایع رو بهترتیب برامون نقل میکنه. این بهترتیب البته ترتیب زمانی نداره و گسست روایی بههمیندلیله. اما ازاونجاییکه کتی شروع کرده به حرفزدن، و ادامه میده به حرف زدن، یه خط مستقیمه. یعنی ما حرفهای کتی رو به همون ترتیبی که تعریف میکنه میخونیم، و خب، این سیر خطی و کشفش برام خیلی دلنشین بود.
درباره این سایت